سفارش تبلیغ
صبا ویژن

مردی پیدا مشود تادرآغوش گیرم اورا؟ومن به مردان دنیایی قانع نیستم

 

Picture Hosted by Free Photo Hosting at http://www.iranxm.com/

زن ریحانه است ، نه قهرمان

در غرب اگر زن همسرداری آلوده شد وهمسرش رضایت داد ، قوانین

آنان پرونده را مختومه اعلام می کنند ، اما در اسلام چنین نیست.

حرمت زن ، نه به خود زن ، و نه به شوهر و نه به برادر و فرزندانش

اختصاص دارد و همه این ها اگر رضایت بدهند ، قرآن راضی نخواهد

بود.چون حرمت و حیثیت زن حق الله است.

زن از نظر قرآن امانتدار حق خداست. یعنی این مقام ، حرمت و حیثیت

را خدای سبحان که حق خود اوست ، به زن داده و خواسته است او این

حق را به امانت حفظ کند. آنگاه جامعه مسلمان به صورتی در می آید که

جهان برابر آن خضوع می نماید.

قرآن کریم می فرماید: حجاب احترام به زن است.

که نامحرمان او را به دید حیوانی ننگرند.

قرآن علت و فلسفه حجاب را چنین بیان می کند:

(ذلک أدنی أن یعرفن فلا یؤذین)احزاب59

 یعنی برای اینکه شناخته شوند و مورد اذیت واقع نگردند.

(آیت ا... جوادی آملی)


[ سه شنبه 91/4/20 ] [ 3:31 عصر ] [ فقیر الحق ]

 

سوال: اگر امر به معروف و نهی از منکر مستلزم بی آبرویی کسی که واجب را ترک کرده و یا فعل حرام را به جا آورده باشد، و موجب کاسته شدن احترام او در برابر مردم گردد چه حکمی دارد؟
جواب: اگردر امر به معروف ونهی از منکر، شرایط و آداب آن رعایت شود و از حدود آن تجاوز نشود، اشکال ندارد.

رساله أجوبه الاستفتائات امام خامنه ای(مدظله) 

 

 


[ سه شنبه 91/4/20 ] [ 3:21 عصر ] [ فقیر الحق ]

بسم الله الرحمن الرحیم

امروز. من و حاجی. مزار شهدای گرمسار.

حاجی: آی شهدا بیاید ببینید رفقاتون به نرگس محمدی(ستایش) رای دادند.به فیروز کریمی و محمد محمد کاظم رای دادند. 

هرچی اون طلبه بیچاره شب آخر تو مسجد جامع داد زد :

آی ملت این آقا ضد اسلام رفتار کرده و می کنه.

اما با چشم وگوشی بسته شانزده هزار رای به باطل دادند.

می گویند برای روستاهامان گازکشی وآسفالت وهزار کوفت و زهر مار دیگر ایجاددکرد.

می گویند بگذار دنیای ما را آباد کند ،آخرت ویران شد، که شد.

و مطمئن باشید که او آخرتتان را به همراه دنیایتان تباه می سازد. 

 و بی بصیرت تر  کسانی که بین بد و بدتر ، به بد رای دادند تا بدتر را کنار بگذارند.

مگر آقا نفرمود به اصلح رای دهید.کجاست ولا یت پذیری؟

و آن مدعیان پیرو ولایت فقیه

که البته فقط مدعی اند،

که به خاطر خصومت با دولت به خواهر ریاست جمهور اتهام انحراف زدند بدون آنکه اثبات کنند.

و جریان انحرافی را علم کردند.

در حالی که امام خامنه ای معتقد بودند که حالا زمانش نیست.

آنقدر هم که می گویند جریان بزرگ نیست.

و باز هم میگویم همانطور که شرک خفی داریم ،

عدم ولایت پذیری خفی نیز داریم.

 خدایا مردم را به اشتباهات کودکانه شان مجازات مکن


[ یکشنبه 90/12/14 ] [ 11:51 عصر ] [ فقیر الحق ]

 

 

بسم الله الرحمن الرحیم

همین امشب از راهیان نور برگشته بود.دو کوهه- هویزه -شلمچه- اروند- فتح المبین و ستارگان راه

بلافاصله بعد از سلام شروع کرد به گفتن. "خیلی خوب بود.شهدا تحویلمون گرفتن .گریه کردیم" سپس از شوخی ها و خنده ها و شیطنت ها با دوستان گفت.

 نمی دانم یک ساعت گذشت یادو یا سه ساعت.میگفت و مادرم می خندید.و تلخی خنده های من نیز محسوس بود. منتظر بودم از دیگر سخن  ها بشنوم

از خاک ها،  از نمازهای باتوجه واخلاصشان در میان هیاهوی خمپاره ها،

از در  آغوش گرفتن یکدیگر در شبهای عملیات،و تیر های شکافنده پهلو ها وفریاد های یا زهرا،از خلوت های آسمانی شان با خدا،

 از  مزار شهدای گمنام و سرهای آرام گرفته مادران مفقود الاثرها ،از پاهای جمع شده در سینه ها،

از دستهای گره خورده در هم وبعضی هم رو به بالا .از پاهای برهنه بر روی خاکها، از کاغذ های حکاکی شده از غم دل و در اروند رها،

 از سکوت دوکوهه،  زمزمه های غروب شلمچه ، از لاله های پرپر ، از جگر گوشه های دل رهبر ...    

چه بگویم؟ چه بنویسم؟   مگر می توان دلتنگی ها را با قلم وکاغذ بیان نمود؟

  دلتنگی فقط از در آغوش گرفتن و سینه به سینه چسبانیدن وفشردن بازوی یکدیگر خاتمه مییابد

مردی پیدا مشود تا در آغوش گیرم او را ؟ ومن به مردان دنیایی قانع نیستم. و اگر مردی نیست ،فقط در آغوش گرفتن زمین شلمچه آرامم می کند

اللهم الرزقنا منازل الشهدا 

 

 


[ دوشنبه 90/11/10 ] [ 1:9 صبح ] [ فقیر الحق ]

بسم رب الحسین

چگونه می شود که دل تاریک وسخت من اینچنین نرم گشته و چشمه های خشکیده چشمانم جوشان ؟

برای حسین

مگر حسین که بود؟ چه کرد؟ چه سرّی با معشوق خویش داشت؟

مگر چکردند با حسین در کرب وبلا ؟

چه شده است خداوندا که اینچنین دوستش داری؟

که در های بسیار از طریق او بگشوده ای؟

که تلفظ نام حسین در میان هیاهوی دنیای ما ، از تلاطم به آرامش میل می کند؟

که هر زمان که فقیرانه وبا حقارت ، برای حل مشکل، برای درد دل،برای شکایت از احوال ناخوشم، به درِ خانه ات می رسم،

مرا نزد حسینت می فرستی.

این حسین کیست که عالم... 


[ پنج شنبه 90/10/29 ] [ 11:4 عصر ] [ فقیر الحق ]
[ جمعه 90/10/23 ] [ 10:33 عصر ] [ فقیر الحق ]

عصر یک جمعهء دلگیر، دلم گفت بگویم بنویسم که چرا عشق به انسان نرسیده است؟چرا آب به گلدان نرسیده است؟چرا لحظهء باران نرسیده است؟ وهر کس که در این خشکی دوران به لبش جان نرسیده است، به ایمان نرسیده است و غم عشق به پایان نرسیده است. بگو حافظ دلخسته زشیراز بیاید بنویسد که هنوزم که هنوز است چرا یوسف گمگشته به کنعان نرسیده است ؟چرا کلبه احزان به گلستان نرسیده است؟دل عشق ترک خورد، گل زخم نمک خورد، زمین مرد، زمان بر سر دوشش غم و اندوه به انبوه فقط برد،فقط برد، زمین مرد، زمین مرد ،خداوند گواه است،دلم چشم به راه است، و در حسرت یک پلک نگاه است، ولی حیف نصیبم فقط آه است و همین آه خدایا برسد کاش به جایی، برسد کاش صدایم به صدایی...

 

عصر این جمعه دلگیر وجود تو کنار دل هر بیدل آشفته شود حس، تو کجایی گل نرگس؟به خدا آه نفس های غریب تو که آغشته به حزنی است زجنس غم و ماتم، زده آتش به دل عالم و آدم مگر این روز و شب رنگ شفق یافته در سوگ کدامین غم عظمی به تنت رخت عزا کرده ای؟ ای عشق مجسم! که به جای نم شبنم بچکد خون جگر دم به دم از عمق نگاهت. نکند باز شده ماه محرم که چنین می زند آتش به دل فاطمه آهت به فدای نخ آن شال سیاهت به فدای رخت ای ماه! بیا صاحب این بیرق و این پرچم و این مجلس و این روضه و این بزم توئی ،آجرک الله!عزیز دو جهان یوسف در چاه ،دلم سوخته از آه نفس های غریبت دل من بال کبوتر شده خاکستر پرپرشده، همراه نسیم سحری روی پر فطرس معراج نفس گشته هوایی و سپس رفته به اقلیم رهایی، به همان صحن و سرایی که شما زائر آنی و خلاصه شود آیا که مرا نیز به همراه خودت زیر رکابت ببری تا بشوم کرب و بلایی، به خدا در هوس دیدن شش گوشه دلم تاب ندارد ،نگهم خواب ندارد، قلمم گوشه دفتر غزل ناب ندارد، شب من روزن مهتاب ندارد، همه گویند به انگشت اشاره مگر این عاشق بیچارهء دلدادهء دلسوخته ارباب ندارد...تو کجایی؟ تو کجایی شده ام باز هوایی،شده ام باز هوایی...

 

گریه کن ،گریه وخون گریه کن آری که هر آن مرثیه را خلق شنیده است شما دیده ای آن را و اگر طاقتتان هست کنون من نفسی روضه ز مقتل بنویسم، و خودت نیز مدد کن که قلم در کف من همچو عصا در ید موسی بشود چون تپش موج مصیبات بلند است، به گستردگی ساحل نیل است، و این بحر طویل است وببخشید که این مخمل خون بر تن تبدار حروف است که این روضهء مکشوف لهوف است، عطش بر لب عطشان لغات است و صدای تپش سطر به سطرش همگی موج مزن آب فرات است، و ارباب همه سینه زنان کشتی آرام نجات است ،ولی حیف که ارباب «قتبل العبرات» است، ولی حیف که ارباب«اسیر الکربات» است، ولی حیف هنوزم که هنوز است حسین ابن علی تشنهء یار است و زنی محو تماشاست زبالای بلندی، الف قامت او دال و همه هستی او در کف گودال و سپس آه که «الشّمرُ ...»خدایا چه بگویم «که شکستند سبو را وبریدند ...» دلت تاب ندارد به خدا با خبرم می گذرم از تپش روضه که خود غرق عزایی، تو خودت کرب و بلایی، قسمت می دهم آقا به همین روضه که در مجلس ما نیز بیایی، تو کجایی ... تو کجایی...


[ جمعه 90/10/23 ] [ 10:10 عصر ] [ فقیر الحق ]


[ یکشنبه 90/10/11 ] [ 4:37 عصر ] [ فقیر الحق ]

اسم شهدا را که به ترتیب می خواند ، برای هر نام ،جمعیت بلند میگفت یا حسین. با هر یاحسین  لیست حضور وغیابشان علامتی می خورد.شهدا در مجلس ما بودند .

بازهم یادواره ی شهدای دیگر.دعوتی دیگر.حضوری دیگر.اشکی دیگر.تصمیمی دیگر برای پاک شدن.چند روزی پاک زیستن ودوباره فراموش کردن.دوباره دوری .دوباره گناه

ای ره یافتگان به مجلس روضه ی شبهای جمعه ابا عبدالله علیه السلام ،ای شهیدان ؛ پرسشی آشفته ام ساخت.تا به کی قصد چشم پوشی دارید؟مگر از گناهانمان بی خبرید؟

مگر نمی بینید که روزهایمان را  با پاهایی فرو رفته در دنیا گذر می دهیم  با بی اعتنایی از روی خون شما ؟

مگر شبهایمان  تا به صبح در خواب غفلت طی نمی شود ؟

عهدشکنی هایمان را نمی بینید؟

ترس سراسر وجودم را در بر گرفته است.هر قدر میگذرد ، گناهانمان بیشتر ومحبتت بیشتر بیشتر می شود.وخدوندا نکند که مرا کنار گذاشته باشی ویاصبر می کنی تا بار ناپاکی هایم

سنگین تر شود ،تا عذابم کنی

اما هر زمان که صدای مناجات امیرالمومنین علیه السلام به گوشم میر سد خیالم راحت می شود "ما هکذا ظن بک و لاالمعروف من فضلک"تو بخشنده تر از آنی که...  

و من هم با تمام وجود می گویم یارب یارب یارب ...   العفو العفو العفو           توبه می کنم از همه اعمال بد وخوبم، یاکریم و یا رب.یارئوف ویا رحیم...

چقدر دلتنگت شدم.  شاید هم تو دلتنگم شده باشی .   می آیم. همین امشب. مثل هرشب.

همه دردهای دلم را اینجا نمی نویسم خدای عزیزم.بقیه اش را می گذارم آخر شب برایت بگویم.که فقط تو باشی ومن

جالبه. حرف عوض شد. از شهدا به خدا.توبه انجام شد.قرار ملاقات باخدا گذاشته شد.

و رساندن به خدا از زیباییهای شهداست.

 


[ پنج شنبه 90/10/8 ] [ 10:3 عصر ] [ فقیر الحق ]

 

هر موقع در مراسم های مختلف با شهدا ارتباط برقرار میکنم و کمی که بهشون نزدیک میشم زنده بودن رو حس میکنم.کسانی که مدام در ارتباط اند با شهدا ، رو که میبینم برق عجیبی تو چشماشون ، حرارت سوزانی تو نفسشون  حس می کنم  .زنده بودن رو میشه تو رفتارشون دید
میدونم اگر بخوام زنده باشم باید مدام باشهدا در ارتباط باشم.اما
عزیزی میگفت برای زنده بودن باید با امام زمان در ارتباط باشی.

حرفش درسته ولی تجربه شخصی من میگه با شهدا در ارتباط بودن به روح بیشتر طراوت میده.یک دلیلش هم اینه که ما تونستیم کمی شهدا رو بشناسیم اما از آقا خیلی کم میدونیم.

باید چکار کرد؟   تو زندگی مدام دور خودمون میچرخیم و درجا میزنیم

کی قراره برسیم؟ کسی نمیتونه واسه این حرفم توجیهی بیاره.سوال من اینه، شهدا تو سن ما چه کارها میکردند و به کجاها رسیدند وما الان کجاییم؟

چه باید کرد؟؟؟

 


[ سه شنبه 90/10/6 ] [ 9:14 عصر ] [ فقیر الحق ]
درباره وبلاگ
موضوعات وب
آرشیو مطالب
امکانات وب
بازدید امروز: 0
بازدید دیروز: 0
کل بازدیدها: 27467

ابزار وبلاگنویسان